هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هلیا دردونه مامانی و بابایی

17 ماهگی دختر طلا مبارک

دختر دسته گلم قربونت برم جونم عمرم نفسم سیزدهم هر ماهی که میاد به عمر نازنینت یه ماه اضافه میشه و نمیدونی من چه ذوقی میکنم از اینکه دختر مثل گلم داره روز به روز بزرگترو خانومتر میشه اینروزا درگیرم با رژیمی که برات گرفتم و از شیر شب گرفتنت که تا حالا ناموفق بودم به چند تا لغت دیگه به دفتر لغاتت افزوده شده مثل انار، چشم و جدیدترینش عروس اینقده خوشگل میگی عروس که میخوام لبای نازتو بخورممممممم از این کارتای باما جند تایی چسبوندم به جاهای مختلف خون درست وقتیکه ناامید شده بودم از آموزشت داشتم برای خودم بافتنی میبافتم دیدم خودت رفتی جلوی در وایستادی داری کارتا رو نگاه میکنی و یکی یکی میگفتی دست، پا، آقا، پوپ(توپ) اینقدر ماچت کردم که صدات در...
14 اسفند 1392

مامانی ارشد قبول شد

جیگلی مامان خیلی ممنون که باهام موندی..... امیدوارم 2 هفته دیگه که میرم سونو صدای قلب نازتم بشنوم انشالله که سالمو سلامت باشی دردونه من اومدم بهت بگم که مامانی ارشد تهران مرکز قبول شده ...معلوم نیس بتونم برم یا نه چون هم ویار و حالت تهوع بسیااااااااار شدیدی دارم هم بخاطر خرید خونه وضعیت مالی جالبی  نداریم این قبولی همیشه جزور آرزوهام بود اما اشکالی نداره نشد دوباره تلاش میکنم مامانی خیلی دوست داره تو برام از همه چی مهمتری از درسو کارو از همه چی ...
1 اسفند 1392
1